معنی نام حریف

معنی هم پیشه، همکار، هماورد، هم پیاله، دوست
جزئیات اسم حریف
نام حریف به معنای «هم پیشه، همکار، هماورد، هم پیاله، دوست» یک نام پسرانه عربی با املای [ ح َ ر ي ف ] می باشد؛ طبق آخرین سرشماری ثبت شده در ثبت احوال 101 نفر با اسم حریف در ایران وجود دارد.
همه چیز درباره اسم حریف
👦 جنسیت اسم پسرانه
🗣 تلفظ به فارسی حَريف
📣 آوانگاری /harif/
🌍 ریشه اسم عربی
🆎 به انگلیسی Harif
🔢 ابجد 298
🔝 فراوانی 101
اطلاعات بیشتر

معنی اسم حریف در فرهنگ نام‌ها : (تلفظ: harif) (عربی) (در قدیم) همنشین و معاشر ، یار ، دوست ؛ (در قدیم) معشوق .

معنی اسم حریف در لغت‌نامه دهخدا : حریف . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) هم پیشه . همکار. هم حرفت . ج ، حُرَفاء :
دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا.

خاقانی .


با حریفان درد مهره ٔ مهر
بر بساط قلندر اندازیم .

حریف . [ ح ِرْ ری ] (ع ص ) تیز. دژن . زبان گز. تند. سخت تیز. سخت تند. حکیم مؤمن گوید: حِرّیف ؛ به معنی گزنده است که اجزاء او در زبان فرورفته و بسیار بگزد و تفریق اجزاء او کند و فعل آن تحلیل و تنقیه و تعفین واحراق و تلطیف است بجهت شدت حرارت . (تحفه ). و صاحب ذخیره گوید: حِرّی

منبع : معنی حریف در فرهنگ دهخدا

معنی اسم حریف در فرهنگ فارسی معین : (حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هم پیشه ، همکار. 2 - هماورد. 3 - هم پیاله .

معنی اسم حریف در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. دوست، رفیق، یار، همدم
۲. محبوب، معشوق
۳. همراه، هممجلس، هممحفل، همنشین، معاشر
۴. همپیشه، همکار
۵. مدعی، معارض، مخالف
۶. هماورد
۷. رقیب
۸. طرف مقابل، طرف مخالف
۹. همزور، همنبرد
۱۰. همشان، هممقام
۱۱. همپیاله، همپیک

معنی اسم حریف در فرهنگ سره : هماورد، هم آورد

معنی اسم حریف در دیکشنری فارسی به انگلیسی : adversary, antagonist, contestant, rival, opponent, side

معنی اسم حریف در دیکشنری فارسی به عربی : خصم , مباراة , معارض , منافس

معنی اسم حریف در دیکشنری فارسی به ترکی : rakip, karşı taraf

معنی اسم حریف چیست؟

هم پیشه، همکار، هماورد، هم پیاله، دوست

منشا و ریشه اسم حریف چیست؟

اسم عربی

چند نفر با اسم حریف در ایران هست؟

طبق اطلاعات ثبت شده در سازمان ثبت احوال ایران در حال حاضر 101 نفر با اسم حریف در ایران ثبت شده.

اسم های هم آوا و مشابه اسم حریف چیست؟

اسم هایی که به حریف میاد : حر، سدیف، سیف، عبداللطیف، عفیف، حریر، حریه، رفیف، ظریف، لطیف

ای پسر اگر «فرزندی» آیدت اول باید که نام نیکو نهی که از جمله حق فرزندان بر پدران آنست که نام خوب نهند. (قابوسنامه. باب بیست و هفتم)