معنی اسم صدر در فرهنگ نامها : (تلفظ: sadr) جایی در مجلس که مخصوص نشستن بزرگان است و معمولاً روبروی درِ ورودی قرار دارد ، طرف بالای مجلس ؛ (به مجاز) اشخاص برتر و دارای مقام بالاتر ؛ (احترام آمیز) (به مجاز) مهتر و رئیس ؛ (در قدیم) سینه و (به مجاز) باطن و ذهن ؛ (در قدیم) (در نجوم) ستارهی آلفا در صورت فلکیِ ذاتالکرسی ؛ (در عرفان)
معنی اسم صدر در لغتنامه دهخدا : صدر. [ص َ ] (ع اِ) بالای مجلس . طرف بالا : مرا با خویشتن در صدر بنشاند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142).
سخن چون منش پیش خواندم بفخر
بصدر اندر آمد ز صف النعال .
ناصرخسرو.
خورشیدوار نور دهد
صدر. [ ص َ ] (اِخ ) وی به لاجوردشوئی مشهور است ، فرزند ابهر است و مردی خوب است اما شعر خود را تعریف بی نهایت می کند و بسیار معتقد است . از اوست این مطلع:
چه میکنم ز دیاری که نیست یار آنجا
کجاست خاک رهش تا شوم غبار آنجا.
(مجالس النفائس ص صدر. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی 71هزارگزی شمال باختری خوی . در مسیر جنوبی راه ارابه رو ملحملی به خان دره و کوهستانی سردسیر سالم . سکنه 32 تن . آب از دره خان . محصول غلات . شغل اه
صدر. [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن ابی بکربن عبدالقادر رازی شود.
صدر. [ ص َ ] (اِخ ) صدرالدین بن حاج سیداسماعیل عاملی الاصل کاظمین الولادة و مقیم و متوفی بقم نسب وی به ابراهیم اصغر فرزند موسی بن جعفر منتهی میگردد، سید صدر، فقیه ، اصولی ، ادیب و شاعر و درفنون ادب ماهر و اخلاقی جمیل داشت وی به سال 1299 هَ. ق
منبع : معنی صدر در فرهنگ دهخدا معنی اسم صدر در فرهنگ فارسی معین : (صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سینه . 2 - اول هر چیزی . 3 - بالا، طرف بالا. 4 - پیشوا، بزرگ . ج . صدور.
معنی اسم صدر در فرهنگ فارسی عمید : ۱. سینه؛ سینۀ انسان.
۲. اول هرچیز.
۳. قسمت بالای چیزی؛ بالا: صدر مجلس.
۴. [قدیمی، مجاز] مقدم؛ پیشوا.
〈 صدر اعظم: (سیاسی) نخستوزیر.
معنی اسم صدر در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. پیشوا، رئیس
۲. آغوش، بر، سینه
۳. بالا، والا
۴. بالانشین ≠ ذیل
معنی اسم صدر در دیکشنری فارسی به انگلیسی : breast, thorax, top
معنی اسم صدر در دیکشنری عربی به فارسی : اغوش , سينه , بغل , بر , پيش سينه , بااغوش باز پذيرفتن , دراغوش حمل کردن , رازي رادرسينه نهفتن , داراي پستان شدن (درمورد دختران) , پستان , افکار , وجدان , نوک پستان , هرچيزي شبيه پستان , سينه بسينه شدن , برابر , باسينه دفاع کردن , صندوق , يخدان , جعبه , تابوت , خزانه داري , قفسه سينه