معنی اسم زیتون در فرهنگ نامها : (تلفظ: za(e)ytun) (عربی) (در گیاهی) میوهی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازهی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند و از آن روغن نیز میگیرند ؛ درخت همیشه سبز این میوه که برگ و میوهی آن مصرف دارویی دارد ؛ از واژههای قرآنی.
معنی اسم زیتون در لغتنامه دهخدا : زیتون . [ ] (اِخ ) یا زیتون اکبر. مصحف زینون است . رجوع به زینون و زنون شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زیتون . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در ذیل چند ولایت هند آرد: «زیتون و سرندیب از اقلیم اول است ». (نزهة القلوب چ گای لیسترانج ج
3 ص
262).
زیتون . [ زَ ] (اِخ ) شهری است به چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بندری در چین شرقی بر ساحل دریای چین مقابل جزیره ٔ فرمز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیتون (به همان لفظ میوه ٔ معروف ) در نزد مؤلفین عرب و ایرانی در قرون وسطی نام شهر امروزی چانگ چئو بوده است که بندری است در چی
زیتون . [ زَ ] (ع اِ) درخت زیت . (منتهی الارب ). نام درختی که روغن وی معمول اطباست . (بهار عجم )(آنندراج ). زیتون بن . درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوه ٔ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است . (ناظم الاطباء). درختی است جلیل القدرو بسیارسود و پربقا و
زیتون . [ زِ ] (اِخ ) خلیجی به دریای اژه در قدیم خلیج مالیاک . (از لاروس ).
منبع : معنی زیتون در فرهنگ دهخدا معنی اسم زیتون در فرهنگ فارسی معین : (زَ یا زِ) [ ع . ] (اِ.) درختی است با تنة ناصاف و دارای شکاف های مشخص ، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوة این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است . ؛ ~پرورده میوة زیتون که هستة آن را درآورده و داخل آن را از دانه های خشک شدة انار ترش و گردوی کوبی
معنی اسم زیتون در فرهنگ فارسی عمید : درختی با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای سفید کوچک که بهصورت خوشه در کنار برگها جمع میشود.
〈 زیتون تلخ: (زیستشناسی) = سنجد 〈 سنجد تلخ
معنی اسم زیتون در دیکشنری فارسی به عربی : زيتون
معنی اسم زیتون در دیکشنری فارسی به ترکی : zeytin