معنی اسم تارک در فرهنگ نامها : (تلفظ: tārak) قسمت بالا و میانیِ سر ، فرق سر ؛ (به مجاز) اوج .
معنی اسم تارک در لغتنامه دهخدا : تارک . [ رِ ] (ع ص ) ترک کننده . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رهاکننده . دست بدارنده :
ازبهر چیست تارک و جوشان و ترش روی
چون یافته ست دانم بر جانور ظفر.
مسعودسعد.
هرچه به زرق ... ساخته شود... وجه تلافی از آن تارک باشد.
تارک . [ رَ ] (اِ) کله سر. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). فرق سر. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). میان سر آدمی . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). میانه ٔ سر که مفرق است . (شرفنامه ٔ منیری ). تصغیر تار است که بمعنی میان سر است . (غیاث اللغات ). تار. (برهان ) (شرفنامه ٔ
منبع : معنی تارک در فرهنگ دهخدا معنی اسم تارک در واژهنامه آزاد : درفکر چیزی بودن،تلاش برای اماده کردن چیزی
معنی اسم تارک در فرهنگ فارسی معین : (رَ) (اِمصغ .) 1 - فرق سر، میان سر آدمی . 2 - کلاهخود.
(رِ) [ ع . ] (اِفا.)رهاکننده ، ترک کننده . ؛ ~ دنیا آن که از دنیا روی برگرداند، زاهد، پارسا. ؛ ~ صلاة آن که نماز نگزارد.
معنی اسم تارک در فرهنگ فارسی عمید : ۱. فرق سر؛ میان سر: ◻︎ چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی: ۲/۴۱۹)، ◻︎ دیده بر تارک سنان دیدن / خوشتر از روی دشمنان دیدن (سعدی: ۱۴۱).
۲. [مجاز] اوج.
ترککننده؛ رهاکننده.
〈 تارک دنیا: کسی که دنیا را ترک کند و گوشهنشین شود؛ زاهد؛ پارسا.
〈 تارک صلات: ‹تارکالصلوة› کسی که نماز را ترک کند؛ آنکه نماز نگزارد.
معنی اسم تارک در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. راهب، تارک دنیا
۲. برق، چکاد، سر، فرق، فرق سر، مفرق، هامه، هباک
۳. راس، قله، نوک
۴. اوج ≠ حضیض
۵. کلاهخود، مغفر
۶. تار کوچک، رشته باریک
معنی اسم تارک در دیکشنری فارسی به انگلیسی : apex, cusp, head, height, summit, tip, top, vertex
معنی اسم تارک در دیکشنری فارسی به عربی : تاج , قمة