معنی اسم افق در لغتنامه دهخدا : افق . [ اُ ف ُ ] (ع اِ) کران . (نصاب الصبیان ).کناره ٔ آسمان . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از منتخب از غیاث اللغات ). کنار و گردبرگرد جهان . آنچه پیدا باشداز نواحی آسمان و اطراف زمین . کنار جهان . (یادداشت مؤلف ). کرانه ٔ آسمان و هر کرانه باشد. (آنندراج ). کرانه یا آنچه ظاهر
افق . [ اَ ] (ع مص ) بر سر خود شدن و رفتن در آفاق . (ناظم الاطباء). بطور خود شدن و رفتن در آفاق . (منتهی الارب ). بر سر خود به آفاق رفتن . (از اقرب الموارد). در زمین رفتن . (المصاد زوزنی ). رفتن . (آنندراج ). || عطا کردن بعضی را بیشتر از بعضی . (ناظم الاطباء). تفضیل نهادن برخ
افق . [ اَ ف َ ] (ع اِ) اسم جمع افیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به افیق شود. || روی راه . ج ، آفاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوستهای نیم پیراسته و پوستهائی که آنها را دوخته و یا ناشکافته دباغت دهند. (ناظم الاطباء).
افق . [ اَ ف َ ] (ع مص ) در نهایت کرم و علم شدن . (ناظم الاطباء). بنهایت کرم رسیدن یا بنهایت در علم رسیدن . (از اقرب الموارد). || در نهایت فصاحت و فضیلت گردیدن . (ناظم الاطباء).
افق . [ اَ ف ِ ] (ع ص ) پوست نیم پیراسته یا پوستی که آنرا نادوخته یا ناشکافته دباغت دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
منبع : معنی افق در فرهنگ دهخدا معنی اسم افق در واژهنامه آزاد : ناحیه.
معنی اسم افق در فرهنگ فارسی معین : (اُ فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کرانه ، ناحیه . 2 - نیم دایره ای که در امتداد آن ، چشم کرة زمین را می بیند. ج . آفاق .
معنی اسم افق در فرهنگ فارسی عمید : ۱. ناحیه؛ کرانه.
۲. کرانۀ آسمان.
۳. (جغرافیا) دایرهای که در امتداد آن چشم انسان کرۀ زمین را میبیند؛ حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان.
۴. چشمانداز.
معنی اسم افق در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. کرانه، کران
۲. چشمانداز، دورنما
معنی اسم افق در فرهنگ سره : دوردست، کران، فراس، کرانه
معنی اسم افق در دیکشنری فارسی به انگلیسی : horizon, skyline
معنی اسم افق در دیکشنری فارسی به عربی : افق
معنی اسم افق در دیکشنری فارسی به ترکی : ufuk
معنی اسم افق در دیکشنری عربی به فارسی : افق , خط افق , افق فکري , بوسيله افق محدود کردن