[ ح ِ ] (اِخ ) (میرزا شاه تقی ...) از شعرا و اجله ٔ سادات و نقبای آن دیار (اصفهان ) است و مدتی به تمشیت امور شرعی گیلان و مشهد مقدس رضوی مشغول و در آن شغل به کم طمعی و احقاق حق مشهور بوده است و این اشعار از اوست :
[ ح ِ ] (اِخ ) کوهی است متعلق به بنی کلب که عمروبن العداء الاجداری درباره ٔ آن شعری گفته است . (از معجم البلدان ).
[ ح ِ ] (ع اِ) مقدار معینی از هر چیز که برای اندازه گیری کمیت ها به کار میرود مانند متر که واحد طول است و کیلوگرم که واحد جرم و وزن است . یکه . (از واژه های فرهنگستان ). برای واحدهای فیزیکی سه دستگاه هست ، یکی دستگاه
.
واحد. [ ح ِ ] (ع ص ، اِ) یگانه . یکتا: فلان واحد دهره ؛ فلان یگانه ٔ روزگار است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی همتا: فلان واحدالاحدین ؛ یعنی فلانی بی همتاست و این کلمه را در نهایت مدح آرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بی نظیر. فرد. تنها. بی شریک . (یادداشت مؤلف منبع : معنی واحد در فرهنگ دهخدا معنی اسم واحد در فرهنگ فارسی معین : (حِ) [ ع . ] 1 - (اِ. ص .) یک ، یکی . 2 - یگانه ، یکتا. 3 - مجموعة افرادی که مأمور انجام عملیات مشترکی هستند. 4 - یک ساعت درس در هفته در یک نیم سال تحصیلی دورة دانشگاهی .
معنی اسم واحد در فرهنگ فارسی عمید : ۱. (ریاضی) اولین عدد صحیح؛ یک.
۲. (صفت) ویژگی چیزهایی که یکی محسوب میشوند؛ یک؛ یگانه: همهٴ آنها مسلک واحدی داشتند.
۳. هریک از خانههای یک ساختمان.
۴. مقدار درسی که دانشجو یا دانشآموز در یک نیمسال میگذراند.
۵. (صفت) یکتا؛ بینظیر.
۶. بخشی از یک اداره.
۷. (فقه) (صفت)
معنی اسم واحد در فرهنگ مترادف متضاد : تنها، فرد، فرید، مفرد، مقیاس، منفرد، منفرد، وحید، یکتا، یکه، یگانه
معنی اسم واحد در فرهنگ سره : یکا، یگانه، یکتا، بخش، یگان
معنی اسم واحد در دیکشنری فارسی به انگلیسی : an, detachment, one, single, whole, module, unit, unity
معنی اسم واحد در دیکشنری فارسی به عربی : فرد , لوح خشبي , واحد , وحدة
معنی اسم واحد در دیکشنری فارسی به ترکی : birim, ünite
معنی اسم واحد در دیکشنری عربی به فارسی : يک , تک , واحد , شخص , ادم , کسي , شخصي , يک واحد , يگانه , منحصر , عين همان , يکي , يکي از همان , متحد , عدد يک , يک عدد , شماره يک