معنی نام شبنم

معنی ژاله، نام نوعی اعلای پارچه ململ
جزئیات اسم شبنم
نام شبنم به معنای «ژاله، نام نوعی اعلای پارچه ململ» یک نام دخترانه فارسی با املای [ ش ب ن م ] می باشد؛ طبق آخرین سرشماری ثبت شده در ثبت احوال 44760 نفر با اسم شبنم در ایران وجود دارد.
همه چیز درباره اسم شبنم
👧 جنسیت اسم دخترانه
🗣 تلفظ به فارسی شبنم
📣 آوانگاری /šabnam/
🌍 ریشه اسم فارسی
🆎 به انگلیسی Sabnam
🔢 ابجد 392
🔝 فراوانی 44760
اطلاعات بیشتر

معنی اسم شبنم در فرهنگ نام‌ها : (تلفظ: šabnam) (در علوم زمین) رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب ، در مجاورت اجسام سرد به مایع تبدیل می‌شود به شکل قطره‌های کوچک آب بر سطح آنها می‌نشیند ، ژاله.

معنی اسم شبنم در لغت‌نامه دهخدا : شبنم . [ ش َ ن َ ] (اِ مرکب ) صقیع. (بحر الجواهر). قطرات ریزه ٔ آب که در شبهای مرطوب بر زمین ریزد. (فرهنگ نظام ). بخار آب که به شکل قطره های بسیار کوچک در شبهای بی ابر بر روی نباتات می نشیند. رطوبتی که شب هنگام بر روی گیاهها یا چیزهای دیگر تولید شود. قطره ای که شب در روی برگ

منبع : معنی شبنم در فرهنگ دهخدا

معنی اسم شبنم در فرهنگ فارسی معین : (شَ نَ) (اِمر.) قطره ای شبیه دانة باران که شب روی برگ گل و گیاه می نشیند. بشم ، بژم ، بشک ، اپشک ، افشک ، افشنگ و ژاله نیز گفته اند.

معنی اسم شبنم در فرهنگ فارسی عمید : رطوبتی که شب روی گیاه‌ها یا چیزهای دیگر تولید می‌شود؛ قطره‌ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می‌نشیند؛ بشم؛ بژم؛ بشک؛ اپشک؛ افشک؛ افشنگ.

معنی اسم شبنم در فرهنگ مترادف متضاد : بشک، جلید، ژاله، طل

معنی اسم شبنم در دیکشنری فارسی به انگلیسی : dew, hoarfrost

معنی اسم شبنم در دیکشنری فارسی به عربی : صقيع , ندي

مشاهیر
شبنم طلوعی (بازیگر)
شبنم فرشادجو (بازیگر)
شبنم قلی‌خانی (بازیگر)
شبنم مقدمی (بازیگر)
معنی اسم شبنم چیست؟

ژاله، نام نوعی اعلای پارچه ململ

منشا و ریشه اسم شبنم چیست؟

اسم فارسی

چند نفر با اسم شبنم در ایران هست؟

طبق اطلاعات ثبت شده در سازمان ثبت احوال ایران در حال حاضر 44760 نفر با اسم شبنم در ایران ثبت شده.

اسم های هم آوا و مشابه اسم شبنم چیست؟

اسم هایی که به شبنم میاد : شب آرا، شب بو، شباویز، شبره، شبگون، صنم، ماه صنم، ترنم، غانم، شباب، شبیر، شبر، شبیب

ای پسر اگر «فرزندی» آیدت اول باید که نام نیکو نهی که از جمله حق فرزندان بر پدران آنست که نام خوب نهند. (قابوسنامه. باب بیست و هفتم)