معنی اسم بالی در لغتنامه دهخدا : بالی . (ع ص ) کهن . کهنه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). پوسیده . تباه شده . (یادداشت مؤلف ). مندرس . بال . (ناظم الاطباء).
- ثوب بالی ؛ لباس کهنه .
|| پیرگشته . (یادداشت مؤلف ).
بالی . (اِ) عنبر ماهی . نوعی پستاندار عظیم الجثه ٔ دریایی شبیه ماهی . بال . وال . و رجوع به بال شود.
بالی . (اِخ ) (...ابن علقمه ) پدر شمویل از انبیاء بنی اسرائیل بود و نسبت او این است : شمویل بن بالی بن عقمةبن یرخام بن الیهوبن تهوبن صوف . (از طبری از مجمل التواریخ و القصص ص
143 و
207).
بالی . (اِخ ) (خوش طبع...) از طایفه ٔ تکلوو ظاهراً معاصر شاه عباس بوده است . خوش طبع و سپاهی منش و مصاحب است . این رباعی را به خودش نسبت میداد:
می آمد، چهره از عرق تر کرده
چوگان به کف و اسب طرب برکرده
واندر خم زلفهای گردآلودش
دلهای شکسته خاک برسر کرده .
در ا
بالی . (اِخ ) (شیخ ...)خلیفة الصوفیه . وی یکی از شراح فصوص الحکم محیی الدین عربی است . او بسال
960 هَ . ق . درگذشته است . او راست : رساله ای در قضا و قدر،و شرح حدیث : «کنت کنزاً مخفیا». (از کشف الظنون ).
منبع : معنی بالی در فرهنگ دهخدا معنی اسم بالی در فرهنگ فارسی عمید : ۱. کهنه؛ مندرس؛ فرسوده.
۲. پوسیده.
معنی اسم بالی در دیکشنری فارسی به انگلیسی : alar