[ اَ ] (اِخ ) شهریست در اندلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعدبن خیر گوید شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به اصیلة شود.
[ اَ ] (اِخ ) نظام الدین اصیل یا اصیل الدین . مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد و لشکر وی در شهر ریختند و دروازه ها فروگرفتند، شیخ ابواسحاق از اضطرار به خانه ٔ اصیل التجا برد و در آنجا مختفی گشت . رجوع به تاریخ گزیده ص
اصیل . [ اَ ] (ع ص ) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب ، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث ). آنکه دارای اصل است . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 3). صاحب اصل . صاحب نسب .
اصیل . [ اُ ص َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ هذلی یا غفاری . صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص ) وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل . (از تاج العروس ).
منبع : معنی اصیل در فرهنگ دهخدا معنی اسم اصیل در فرهنگ فارسی معین : ( اَ ) [ ع . ] 1 - (ص .) پاک نژاد، نجیب . 2 - (اِ.) شبانگاه . جِ آصال .
معنی اسم اصیل در فرهنگ فارسی عمید : ۱. دارای نژاد خوب؛ نژاده؛ نجیب: آدم اصیل.
۲. به دور از تحریف یا تغییر؛ اصلی؛ واقعی: فرهنگ اصیل اسلامی.
معنی اسم اصیل در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. پاکنژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده
۲. مستند
۳. اصلی
معنی اسم اصیل در فرهنگ سره : نژاده، ریشه دار، گوهری، تبارمند
معنی اسم اصیل در دیکشنری فارسی به انگلیسی : authentic, authoritative, bona fide, canonical, classical, faithful, firsthand, genuine, McCoy, noble, pedigreed, prime, primitive, pukka, pureblooded, purebred, real, simon-pure, thoroughbred, true, trueborn, well-born
معنی اسم اصیل در دیکشنری فارسی به عربی : اصيل , رجل محترم , صافي , صريح , نبيل
معنی اسم اصیل در دیکشنری فارسی به ترکی : asıl