معنی اسم اسرار در لغتنامه دهخدا : اسرار. [ اَ ] (اِخ ) تخلّص حاج ملاهادی سبزواری حکیم . سبزواری . رجوع به هادی (حاج ملا...) شود.
اسرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِرّ . رازها. (منتهی الارب ). نهانی ها. بنات الصدور. (المرصع). بنات الضمیر. (المرصع). رجوع به سِرّ شود
: تو گوئی از اسرار ایشان همی
فرستد بدو آفتاب اسکدار.
عنصری .
با وی [ احمد بوعمرو ] خلوت
اسرار. [ اِ ] (ع اِ) بلغت مغربی اسم نبات بحری است . منبت او در آبهای ایستاده و سواحل دریا بخصوص دریای قلزم و ساحل جده است و در ابتداء روئیدن یک ساق بقدر ذرعی و شبیه بحی العالم است و چون محاذی روی آب شود ازو برگ و شکوفه شبیه بمورد ظاهر میشود و ثمرش بقدر فندقی مستطیل و مزغب و ب
اسرار. [ اِ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || ظاهر کردن .(منتهی الارب ). آشکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). پیدا کردن . || رسانیدن : اسر الیه حدیثاً؛ رسانید به وی سخن را. (منتهی الارب ). رسانیدن س
اسرار.[ اَ ] (اِ) قسمی بنگ . نوعی از حشیش و بنگ و چرس .
منبع : معنی اسرار در فرهنگ دهخدا معنی اسم اسرار در فرهنگ فارسی معین : ( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جِ سِرُ؛ رازها، نهانی ها، سرها. 2 - جِ سَرَر و سُرَر؛ خط ها و شکن های کف دست .
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - نهفتن . 2 - پوشیده با کسی سخن گفتن .
معنی اسم اسرار در فرهنگ فارسی عمید : = سِرّ
معنی اسم اسرار در فرهنگ سره : رازها