معنی اسم وخش در لغتنامه دهخدا : وخش . [ وَ خ ِ ] (اِ) رجوع به وخش شود.
وخش . [ وَ ] (اِ) ابتداء و آغاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). آغاز و ابتداء. (برهان ) (ناظم الاطباء). || کشف و الهام . وحی . فرتاب . (غیاث اللغات )(آنندراج ). پرتو بزرگی که خدای تعالی بر دل پیغمبران تابد. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به وخشور شود.
وخش . [ وَ ] (اِخ ) نام شهری است از ولایت بدخشان و ختلان . (برهان ). شهری است به ماوراءالنهر (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) در کنار جیحون . (یسنا). از ولایت ختلان . (غیاث اللغات ). در ترکستان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). از اعمال بلخ از ختلان و آن شهری پهناور است بر کنار جیحون ، ب
وخش . [ وَ ] (ع ص ، اِ) هیچکاره و ردی از هرچیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مردم فرومایه ٔ کمینه ٔ بی اعتبار. (منتهی الارب ). فرومایگان . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، و تثنیه ٔ آن می آید و گاهی جمع آن اوخاش و وِخاش آید. (م
وخش . [ وَ خ َ ] (اِ) نام مرضی است که بهائم را باشد. (غیاث اللغات از لطایف و سروری ). || بیماریی است که اسب را در پای میشود. (غیاث اللغات ). مرضی و علتی که در دست و پای دواب پیدا شود و لنگ میشوند. (انجمن آرا). بیماریی در دست و پای ستور که اوفه نیز گویند. (ناظم الاطباء). مرضی
منبع : معنی وخش در فرهنگ دهخدا معنی اسم وخش در واژهنامه آزاد : (وَ) (اِ) الهام، فرتاب.
معنی اسم وخش در فرهنگ فارسی معین : (وَ خَ) (اِ.) نوعی بیماری در دست و پای چهارپایان ، ورم مفصل .
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پست و بیکاره از هر چیز. 2 - مردم فرومایة بی اعتبار.
معنی اسم وخش در فرهنگ فارسی عمید : ۱. آغاز؛ ابتدا.
۲. نمو؛ بالیدگی.
۳. ربح و نزول پول.
بیماری که در دست و پای اسب، الاغ، و شتر ایجاد میشود؛ ورم مفصل استخوان دست و پای اسب و الاغ.
معنی اسم وخش در دیکشنری فارسی به انگلیسی : growth