معنی نام هرمزد

معنی هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری
جزئیات اسم هرمزد
نام هرمزد به معنای «هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری» یک نام پسرانه فارسی با املای [ ه ر م ز د ] می باشد؛ طبق آخرین سرشماری ثبت شده در ثبت احوال 128 نفر با اسم هرمزد در ایران وجود دارد.
همه چیز درباره اسم هرمزد
👦 جنسیت اسم پسرانه
🗣 تلفظ به فارسی هرمزد
📣 آوانگاری /hormozd/
🌍 ریشه اسم فارسی
🆎 به انگلیسی Hormozd
🔢 ابجد 256
🔝 فراوانی 128
اطلاعات بیشتر

معنی اسم هرمزد در فرهنگ نام‌ها : (تلفظ: hormozd) (= هرمز) ، ← هرمز . به علاوه (در اعلام) نام پنج تن از پادشاهان ساسانی .

معنی اسم هرمزد در لغت‌نامه دهخدا : هرمزد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) پسر انوشیروان . (ولف ). هرمز :
سوی پاک هرمزد فرزند ما
پذیرفته از دل همه پند ما.

فردوسی .


رجوع به هرمز چهارم و نیز رجوع به ساسانیان شود.

هرمزد. [ هَُ م َ ] (اِ) نام روز اول هر ماه شمسی . (از ناظم الاطباء). هرمز. اورمزد. رجوع به این هرمز و اورمزد شود. || نام روز پنجشنبه به اعتبار این که آن روز به ستاره ٔ هرمزد یا مشتری تعلق دارد. (برهان ). ایرانیان قدیم بروزهای هفته توجهی نداشتند بعدها به مناسبت انتساب روز مزبو
هرمزد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) جلگه ای بوده است در کنار کارون میان بهبهان و شوشتر که یکی از جنگهای اردشیر پاپکان با اردوان اشکانی در آنجا واقع و به شکست اردوان تمام شد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2532).

هرمزد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) موبدی از معاصران قباد ساسانی . (ولف ) :
کس آید سوی خره ٔ اردشیر
که آید به درگاه هرمزد پیر.

فردوسی .



هرمزد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) هرمز. ستاره ٔ مشتری . (برهان ). این ستاره سعداکبر است و از این نظر در دعای نیک یاری او را خواهند :
که هرمزد یارت بدین پایگاه
چو بهمن نگهدار تخت و کلاه .

فردوسی .


ز خورشید و تیر و ز هرمزد و

منبع : معنی هرمزد در فرهنگ دهخدا

معنی اسم هرمزد در واژه‌نامه آزاد : روز اول هر ماه شمسی

معنی اسم هرمزد چیست؟

هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری

منشا و ریشه اسم هرمزد چیست؟

اسم فارسی

چند نفر با اسم هرمزد در ایران هست؟

طبق اطلاعات ثبت شده در سازمان ثبت احوال ایران در حال حاضر 128 نفر با اسم هرمزد در ایران ثبت شده.

اسم های هم آوا و مشابه اسم هرمزد چیست؟

اسم هایی که به هرمزد میاد : هربد، هرسام، هرمان، هرمز، هرمزان، هورمزد، ارمزد، اهورامزد، اورمزد، هرمزدیار، هرانوش، هرمیس، هرمینا، هرمیون

ای پسر اگر «فرزندی» آیدت اول باید که نام نیکو نهی که از جمله حق فرزندان بر پدران آنست که نام خوب نهند. (قابوسنامه. باب بیست و هفتم)