معنی اسم نواب در لغتنامه دهخدا : نواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، در 12 هزارگزی جنوب شرقی زابل و 6 هزارگزی راه دوست محمد به زابل ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 453 تن سکنه
نواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) علی اکبر شیرازی (حاجی ...) ملقب به نواب و متخلص به بسمل . از ادباء و شاعران قرن سیزدهم هجری است و در نیمه ٔ دوم قرن سیزدهم درگذشته . او راست : نورالهدایة، شرح سی فصل خواجه نصیر، حاشیه بر مدارک ، حاشیه برتفسیر قاضی بیضاوی ، تذکره ٔ دلگشا. از اشعار او
نواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) کلب علی خان رامپوری ، متخلص به نواب . والی رامپور و از پارسی گویان قرن سیزدهم هجری هندوستان است . رجوع به سخنوران چشم دیده ص
120 و نگارستان سخن ص
128 و فرهنگ سخنوران شود.
نواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) محمدصدیق حسن خان بهار قنوجی بخارائی (سید...)، ملقب به امیرالملک و متخلص به نواب . از شاعران قرن سیزدهم هجری و مؤلف تذکره ٔ شمع انجمن است . او راست :
کشته چشم سیه مست بتان آمده ام
جا توان داد به زیر شجر تاک مرا.
دل مانده ز من جدا همیشه
نواب . [ ن َوْ وا ] (اِخ ) میر نواب بنارسی ، فرزند حکیم سیدعلی خان مرشدآبادی . از پارسی گویان هند است و به پارسی و اردو اشعار دارد. او راست :
ما قبله جز آن ابروی خمدار نداریم
با مسجد و بتخانه سروکار نداریم
هر فتنه که بیدار شد از طالع ما بود
این طرفه که خود طالع
منبع : معنی نواب در فرهنگ دهخدا معنی اسم نواب در فرهنگ فارسی معین : (نَ وّ) [ ع . ] 1 - (ص .) بسیار نیابت کننده . 2 - (اِ.) عنوانی که در زمان صفویه و قاجار به شاهزادگان اطلاق می شد.
(نُ وّ) [ ع . ] (اِ.) ج . نائب ؛ وکیل ها، گماشتگان .
معنی اسم نواب در فرهنگ فارسی عمید : عنوانی که به شاهزادگان اطلاق میشد: نواب والا.
= نایب