معنی اسم نهاد در فرهنگ نامها : (تلفظ: na(e)hād) سرشت ، طبیعت ؛ ضمیر ، دل ؛ بنیاد ، اساس ؛ (در قدیم) روش ، طریقه ؛ آئین ، آداب ، قاعده ؛ مقام، جایگاه.
معنی اسم نهاد در لغتنامه دهخدا : نهاد. [ ن ُ ] (ع اِ) اندازه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهاء. (اقرب الموارد). گویند هذا نهاد مائة؛ زهاؤها. (اقرب الموارد)؛ قریب منها. (متن اللغة)؛ این به اندازه ٔ صد است . (ناظم الاطباء).
نهاد. [ن ُهَْ ها ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهد. رجوع به ناهد شود.
نهاد. [ ن ِ
/ ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم و اسم مصدر و ریشه ٔ فعل نهادن است . رجوع به نهادن شود. || گذاشت . گذاشتن . مقابل برداشتن . رجوع به نهادن شود
: وچون بر سفره نشینند خاموش نباشند و ابتدا به نام خدا کنند و
منبع : معنی نهاد در فرهنگ دهخدا معنی اسم نهاد در فرهنگ فارسی معین : (نِ یا نَ) (اِ.) 1 - طبیعت ، سرشت ، ذات . 2 - نژاد، نسب . 3 - رسم ، روش .
معنی اسم نهاد در فرهنگ فارسی عمید : ۱. = نهادن
۲. سرشت؛ طبیعت: ◻︎ خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بُوَد ناشاد (رودکی: ۴۹۵).
۳. ضمیر؛ دل.
۴. سازمان؛ مؤسسه.
۵. بنیان؛ اساس.
۶. (ادبی) = مسندٌالیه
۷. [قدیمی] روش؛ طرز؛ راهورسم.
۸. [قدیمی] مراسم؛ آیین؛ آداب.
۹. [قدیمی] مقام
معنی اسم نهاد در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. اداره، بنیاد، سازمان، موسسه
۲. اساس، پایه
۳. آفرینش، خلقت، فطرت
۴. طینت، جبلت، جوهره، خمیره
۵. باطن، درون، ذات، ضمیر
۶. سرشت، طبع، طبیعت، عریکه، غریزه، مزاج
۷. سجیه، سیرت، منش
۸. رسم، سنت
۹. وضع، هیئت
۱۰. ترتیب، قرار، قرارداد، مواضعه، ادا، پرد
معنی اسم نهاد در دیکشنری فارسی به انگلیسی : bent, character, device, estate, habitude, heart, institute, institution, makeup or make-up, mold, nature, organ, self, soul
معنی اسم نهاد در دیکشنری فارسی به عربی : کيان , موسسة , ميل