معنی اسم ملکه در لغتنامه دهخدا : ملکه . [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] (ع اِ) قوت حصول شی ٔ در ذهن و قدرت کردن کاری که متمکن گرددبه طبیعت کسی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، سرعت ادراک و دریافت و استواری هوش و فراست و قوت حصول چیزی در ذهن . (ناظم الاطباء). در کیفیات نفسانیه آن
ملکه . [ م َ ل ِ ک َ
/ ک ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، زنی که پادشاه باشد. (ناظم الاطباء). زن که شاه باشد. زن که سلطنت کند. زنی که پادشاهی دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || زن پادشاه . (ناظم الاطباء). زوجه ٔ ملک . زن شاه . بانوی شاه
منبع : معنی ملکه در فرهنگ دهخدا معنی اسم ملکه در فرهنگ فارسی معین : (مَ لَ کِ) [ ع . ملکة ] (اِ.) سرعت ادراک و دریافت ذهن . ج . ملکات .
( ~ .) [ ع . ملکة ] (اِ.) 1 - زن پادشاه ، شهبانو. 2 - زنی که پادشاه باشد. 3 - زنی که نمونة بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است : ملکه عصمت ، ملکه زیبایی و مانند آن . 4 - جنس مادة بالغ و بارور در جامعة حشره های اجتماعی (زنبور عسل ، موریانه ، مورچه ) که کار تخمگذاری را انجام می دهد.
معنی اسم ملکه در فرهنگ فارسی عمید : ۱. ملک و قدرت.
۲. صفت راسخ در نفس؛ قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود.
۱. پادشاه زن.
۲. زن پادشاه؛ زوجۀ شاه؛ شهبانو.
معنی اسم ملکه در فرهنگ مترادف متضاد : شهبانو، شهربانو ≠ پادشاه
۱. ملک، قدرت
۲. صفت، سجیه ≠ حال
معنی اسم ملکه در فرهنگ سره : شهبانو
معنی اسم ملکه در دیکشنری فارسی به انگلیسی : habit, queen, Regina, sultana
معنی اسم ملکه در دیکشنری فارسی به عربی : امبراطورة , ملک , ملکة
معنی اسم ملکه در دیکشنری فارسی به ترکی : kraliçe