معنی اسم مجدالدین در فرهنگ نامها : (تلفظ: majddoddin) (عربی) سبب عزت و بزرگی دین ، مایهی شوکت و بزرگی دین .
معنی اسم مجدالدین در لغتنامه دهخدا : مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) افتخار الحکما ابوالسحری صندلی ، عوفی او را از جمله ٔ شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است . از اوست :
ای چو دل رفته ز ما چون جان بر ما آمده
همچو دل زین روی جان را بر تو سودا آمده
ای خرامیده ز پیشم با بنا گوش
مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) اسماعیل بن رکن الدین یحیی فالی قاضی معروف شیراز ومعاصر و ممدوح حافظ و از رجال دربار شاه ابواسحاق بود. وی به سال
756 در شیراز وفات یافت و حافظ در تاریخ وفات او چنین گفته است : «سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق »
مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) ابوالبرکات . عوفی او را از جمله شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است . از اوست :
آمد گه وداع به چشم آن مه ختن
دو جزع پرفتور و دو یاقوت پرفتن
بر در ز لعل میم و در آن میم صد شکر
بر گل ز مشک جیم و در آن جیم
مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) اسعدبن ابراهیم بن حسن ملقب به نشابی از شاعران عرب و منشی دیوان صاحب اربل بود و از جانب وی به عنوان رسالت به پیش مستنصر خلیفه فرستاده شد. و رجوع به فوات الوفیات ج
1 ص
10 و قام
مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) عیسی الظاهر (
778 -
809 هَ .ق .) شانزدهمین از امرای ارتقیه ٔ ماردین . (از طبقات سلاطین اسلام ص
151).
منبع : معنی مجدالدین در فرهنگ دهخدا معنی اسم مجدالدین در واژهنامه آزاد : بزرگ دین