معنی اسم گرد در فرهنگ نامها : (تلفظ: gord) دلیر ، پهلوان ، دلاور ، شجاع .
معنی اسم گرد در لغتنامه دهخدا : گرد. [ گ َ ] (اِ) هندی باستان ورت ، ورتات (چرخیدن )، وخی عاریتی ودخیلی گرد ، منجی گارایی ، پهلوی ورت (گرد، غبار). خاک ، و خاک برانگیخته را خصوصاً گویند. (برهان ) (آنندراج ). غبار. خاک برخاسته : مه نیسان شبیخون کرد گویی بر مه کانون
که گردون گشت از ا
گرد. [ گ ِ ] (اِ) دور و حوالی . اطراف . (از برهان ). گرد و فراهم ودور چیزی . (آنندراج ). پیرامون . پیرامن
: زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگر نگردی از گرد او که گرم آیی .
شهید.
تا کی دوم از گرد درِ تو
کاندر تو نم
گرد. [ گ ِ رَ ] (فعل مضارع ) مخفف گیرد. از مصدر گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین )
: یک نیمه ٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمه ٔ دیگر بگرد دیر نباشد.
منوچهری .
ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود.<
گرد. [ گ ُ ] (ص ، اِ) در پهلوی «گورت » ظاهراً از ریشه «وورت » و پارسی باستان «ورْتا» ، در لهجه ٔ کاشانی «گوردی و گورد» بلند، بلندی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مبارز و دلاور. بهادر و شجاع . (از برهان ) (از آنندراج )
: ایا خورشید سالاران گی
منبع : معنی گرد در فرهنگ دهخدا معنی اسم گرد در واژهنامه آزاد : گُرد میله ای است گِرد که برای دار قالی استفاده می شود. این میله تقریبا در وسط چله قالی و گلیم و سایر بافتنی های داری قرار میگیرد و با پیچیدن نخ به دور آن و درگیر کردن با نخهای چله نخ زیر و رو را تایین می کنند.
این میله در برخی کتابها و واژگان با نام کوجی ذکر شده است! کوجی میله 10 تا 15 سانتی است با
معنی اسم گرد در فرهنگ فارسی معین : (گَ) 1 - (اِمص .) گردیدن ، گشتن ، گردش . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی گردنده آید: ولگرد، دوره گرد. 3 - (اِ.) آسمان ، فلک ، گردون .
( ~.) [ اوس . ] 1 - (اِ.) خاک . 2 - چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد. 3 - از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود. 4 - (عا.) مواد مخدر: هرویین . 5 - گور، قبر. 6 - بهره ، نصیب . 7 - اثر، نشانه .
(گِ) (ص .) هر چیز مدور و دایره شکل .
(گُ) [ په . ] (ص .) دلیر، پهلوان .
معنی اسم گرد در فرهنگ فارسی عمید : ۱. ذرات ریز خاک که به هوا برود؛ غبار.
۲. خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد؛ غبار.
۳. خاک.
۴. [قدیمی] زمین.
۵. [قدیمی، مجاز] قبر.
۶. [قدیمی، مجاز] فایده.
۷. [قدیمی، مجاز] رد؛ اثر.
۸. [قدیمی، مجاز] غم.
〈 گرد انگیختن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بهسبب حرکت ت
۱. = گردیدن
۲. گردنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جهانگرد، بیابانگرد، دورهگرد، ولگرد.
۱. هرچیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد.
۲. (اسم) دوروبر و اطراف چیزی.
〈 گرد آمدن: (مصدر لازم) جمع شدن؛ فراهم آمدن.
〈 گرد آوردن: (مصدر متعدی) جمع کردن؛ فراهم آوردن؛ انباشتن.
〈 گرد آوریدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = 〈 گرد آوردن
〈 گرد کردن: (مصدر متعدی)<
دلیر؛ دلاور؛ پهلوان: ◻︎ دانی که چه گفت زال با رستم گُرد / دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد (سعدی: ۶۲).
معنی اسم گرد در فرهنگ مترادف متضاد : پهلوان، تهمتن، دلیر، رشید، قهرمان، مبارز، یل
حلقه، دایره، دوار، گلوله، مدور
۱. خاک، غبار
۲. پودر
۳. گردش
معنی اسم گرد در دیکشنری فارسی به انگلیسی : annular, brave, circular, courageous, dust, flour, hero, intrepid, powder, round, roundel, valorous, warrior, rounded
معنی اسم گرد در دیکشنری فارسی به عربی : بطل , طحين , مسحوق
معنی اسم گرد در دیکشنری فارسی به ترکی : toz