معنی اسم فاراب در فرهنگ نامها : (تلفظ: fārāb) (در قدیم) (= پاراب) ، زراعت آبی در مقابل دیم ؛ نام شهری بوده در ساحل غربی سیحون و آن همان ' اترار ' است و نام جایی در رودبار گیلان .
معنی اسم فاراب در لغتنامه دهخدا : فاراب . (اِ مرکب ) زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود. (برهان ). فاریاب . فاریاو. پاریاب . پاریاو. باراب . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
فاراب . (اِخ ) دهی از دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در
34 هزارگزی جنوب باختری کمیجان و شش هزارگزی راه عمومی واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای
273 تن سکنه است . آب آنجا ازرودخانه ٔ شراء تأ
فاراب . (اِخ ) دهی از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در
5 هزارگزی باختر سنجبد و چهارهزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به هروآباد واقع است . جایی کوهستانی ، معتدل و دارای
328 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تا
فاراب . (اِخ ) غالباًبین فاراب و فاریاب خلط کنند. فاراب ولایتی است وراءسیحون در حد فاصل بلاد ترک ، و آن از شهر شاش (چاچ ) دورتر و به بلاساغون نزدیک است و اسماعیل بن حماد جوهری مصنف صحاح در لغت ، و ابونصر فارابی فیلسوف مشهور ازآنجا هستند. (از معجم البلدان ). این شهر در اقصی بل
فاراب . (اِخ ) نام بلوکی است از دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت . این دهستان در قسمت خاوری منجیل و شمال رودخانه ٔ شاهرود در دامنه و دره های جنوبی ارتفاعات عمارلو واقع شده و جایی کوهستانی و سردسیر است . تنهاقریه های نزدیک شاهرود هوای معتدل دارند. محصول عمده ٔ این دهستا
منبع : معنی فاراب در فرهنگ دهخدا معنی اسم فاراب در فرهنگ فارسی عمید : = پاریاب