معنی اسم صفر در لغتنامه دهخدا : صفر. [ ص َ ] (ع مص ) خالی شدن خنور و منه : نعوذ باﷲ من صفرالاناء؛ یعنی مردن مواشی . (منتهی الارب ). تهی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || مردن . (منتهی الارب ). || زردآب جمع شدن در شکم کسی . (منتهی الارب ).
صفر. [ ص َ ف َ ] (اِخ ) ابوالفتح گوید: کوهی سرخ است از کوههای ملل قرب مدینه . ادیبی گوید صفر کوهی است به فرش ملل که منزل ابوعبیدةبن عبداﷲبن زمعةبن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی بدان بود و بدان کوه صخره هاست که صخره های ابی عبیده نام دارد. (معجم البلدان ).
صفر. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) بیماری شکم که روی صاحب خود را زرد گرداند. (منتهی الارب ). صفرة تعلوا اللون و البشرة. (بحر الجواهر). بیماری زریر. زردی . یرقان . || عقل . || عقد. || بیم . روع . || نفس و دل . لب القلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال : لایلتاط بصفری ؛ ای لایلزق بنف
صفر. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نام دومین ماه از ماههای عربی پس از محرم و پیش از ربیع الاول و در جاهلیت آن را ناجر گفتندی . ج ، اصفار. جنگ صفین در غره ٔ این ماه به سال سی و هفتم هجری بود. و بقولی ولادت حضرت باقر (ع ) در این روز است و روز هفتم صفر شهادت حسن بن علی علیه السلام است به س
صفر. [ ص َ ف ِ ] (اِخ ) نصر گوید: کوهی است به نجد در دیار بنی اسد. (معجم البلدان ).
منبع : معنی صفر در فرهنگ دهخدا معنی اسم صفر در فرهنگ فارسی معین : (ص ) [ معر - سنس . ] (اِ.) 1 - خالی ، تهی ، پوچ . 2 - در اصطلاح ریاضی علامتی به شکل (0) که به خودی خود عدد نیست ولی اگر در طرف راست عددی قرار گیرد آن عدد را ده برابر می کند.
(صَ فَ) [ ع . ] (اِ.) دومین ماه سال قمری .
معنی اسم صفر در فرهنگ فارسی عمید : ۱. ماه دوم از سال قمری، پس از محرم و پیش از ربیعالاول.
۲. (پزشکی) [قدیمی] = یرقان
۳. [قدیمی] گرسنگی.
۱. (ریاضی) عددی به شکل «۰ یا . » که با قرار دادن آن در طرف راست عددی، آن را دهبرابر میکند.
۲. (صفت) [مجاز] نو؛ کارنکرده: ماشین صفر.
۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
(شیمی) [قدیمی]
۱. زر؛ طلا.
۲. مس.
۳. روی.
معنی اسم صفر در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. پوچ، تهی، خالی، هیچ
۲. زهره
معنی اسم صفر در فرهنگ سره : زفر
معنی اسم صفر در دیکشنری فارسی به انگلیسی : aught, zero, nil, nothing, O
معنی اسم صفر در دیکشنری فارسی به عربی : تافه , صفر , لا شيء , لا شيي
معنی اسم صفر در دیکشنری فارسی به ترکی : sıfır
معنی اسم صفر در دیکشنری عربی به فارسی : صفر , هيچ , مبداء , محل شروع , پايين ترين نقطه , نقطه گذاري کردن , روي صفرميزان کردن
عدد صفر , رمز , حروف يا مهر رمزي , حساب کردن (بارقام) , صفر گذاردن , برمزدراوردن , عدم , هيچ