معنی اسم شکال در لغتنامه دهخدا : شکال . [ ش َک ْ کا ] (ع ص ) بسیار شکل کننده . || ظریف . (غیاث ).
شکال . [ ش ِ ] (اِ) شغال . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). نوعی از روباه . (لغت فرس اسدی ). ذئب ارمن . (یادداشت مؤلف )
: ز آتش آب کند حلمش و ز دشمن دوست
ز پیل پشّه کند سهمش و ز شیر شکال .
فرخی .
آنکه با همت او چرخ
شکال . [ ش ِ ] (اِخ ) از متکلمین شیعی . باهشام بن الحکم در اصل امامت هم عقیده ولی در بعضی امور با او مخالف بود. از کتب اوست : کتاب الامامة. کتاب المعرفة. کتاب فی الاستطاعة و غیره . (یادداشت مؤلف ).
شکال . [ ش ِ ] (از ع ، اِ) مخفف اِشکال .
-
شکال آوردن ؛ اشکال آوردن . اشکال و ایراد گرفتن
: گر شکال آرد کسی در گفت ما
از برای انبیا و اولیا.
مولوی .
شکال . [ ش ِ ] (ع اِ) پای بند ستور. ج ، شُکُل . || رسن پالان که در تصدیر و تنگ شتر بندند تا پالان پس نرود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رسن میان اشتر. (مهذب الاسماء). || بندی میان تنگ پالان بند و تنگ زیر شکم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آ
منبع : معنی شکال در فرهنگ دهخدا معنی اسم شکال در فرهنگ فارسی معین : (ش ) [ ع . ] (اِ.) پای بند ستور.
معنی اسم شکال در فرهنگ فارسی عمید : پایبند ستور؛ ریسمانی که به چهار دستوپای اسب یا استر میبندند: ◻︎ خاطر آرد پس شکال اینجا ولیک / بسکُلد اشکال را استور نیک (مولوی: ۳۷۹).