معنی اسم سلطان در لغتنامه دهخدا : سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ابن مرشد، امام مسقط مقتول در 1154 هَ .ق . وی در دوره ٔ نادرشاه افشار از اطاعت ایران سرپیچید و در جنگ با سپاه ایران بفرماندهی کلبعلیخان کوسه احمدلو در مسقط کشته شد و پسرش سیف بامر نادر بحکومت مسقط و عمان منصوب شد. (فرهنگ
سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) اسمش سلطان محمد پسر رئیس بهاءالدین قمی معمایی بوده گویند بجمال باطنی و ظاهری آراسته آخرالامر کلانتر آنجا شده این چند بیت و رباعی از اوست :
خاک کویت دم مردن همه در چشم کشم
تا بمرگم نفشاند دگری بر سر خویش .
ایضاً:
شرمندگی ز قاتل خود کشته ٔ مر
سلطان . [ س ُ ](ع اِ) ملک . (منتهی الارب ). والی . (آنندراج ) (غیاث ).پادشاه . والی . (ناظم الاطباء). فرمان ده . (مهذب الاسماء)
: بیکث ، قصبه ٔ چاچ است و شهری بزرگ است و آبادان و خرم و مستقر سلطان اندر وی است . (حدود العالم ). قرطبه ، قصبه ٔ اندلس است
منبع : معنی سلطان در فرهنگ دهخدا معنی اسم سلطان در فرهنگ فارسی معین : (سُ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) تسلط ، فرمانروایی . 2 - (اِ.) قدرت . 3 - حجت ، برهان .4 - (ص .) پادشاه .
معنی اسم سلطان در فرهنگ فارسی عمید : ۱. فرمانروا؛ پادشاه.
۲. حجت؛ برهان.
۳. (اسم مصدر) قدرت؛ تسلط.
۴. [قدیمی] در دورۀ صفویه، فرماندهِ قشون.
۵. [قدیمی] در دورۀ قاجار، صاحبمنصبی که عدهای سرباز به فرمان او بودند.
معنی اسم سلطان در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمانروا، ملک
۲. سلطه، فرمانروایی، قدرت
۳. سروان، صاحبمنصب
۴. بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس
معنی اسم سلطان در فرهنگ سره : پادشاه، شهریار
معنی اسم سلطان در دیکشنری فارسی به انگلیسی : emir, king, monarch, shah, sovereign, sultan, throne
معنی اسم سلطان در دیکشنری فارسی به عربی : ملک