معنی اسم رزین در لغتنامه دهخدا : رزین . [رَ ] (اِخ ) ابن مالک بن سلمةبن حارث ... محاربی . ابن کلبی و طبری و دارقطنی گفته اند که او را از طرف حضرت رسالتی بوده است . رجوع به الاصابة ج 1 قسم اول شود.
رزین . [ رَ ] (اِخ ) ابن انس بن عامر سلمی ... ابن حبان و ابن سکن گفته اند که او در شمار صحابه است . و ابویعلی و ابن سکن و طبرانی داستانی از وی در صدر اسلام روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج
1 قسم اول شود.
رزین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن
560 تن . آب آنجا از سراب شاه حسین . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب و پنبه و توتون و صیفی کاری . صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است . تپه ای در نزدیک
رزین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنه ٔ
142 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و سردرختی . صنایع دستی آن فرش و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
4).
رزین . [ رَ ] (ع ص ) محکم و استوارو مضبوط. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). در فارسی به معنی استوار مستعمل است . (غیاث اللغات از کشف اللغات و منتخب اللغات و صراح اللغة). استوار. (مقدمه ٔ ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص
2) (از شعوری ج
منبع : معنی رزین در فرهنگ دهخدا معنی اسم رزین در فرهنگ فارسی معین : (رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - محکم ، استوار. 2 - باوقار، سنگین .
(رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - صمغ ، سقز. 2 - روکش چرخ بعضی وسایل نقلیة موتوری . معنی اسم رزین در فرهنگ فارسی عمید : ۱. باوقار؛ بردبار؛ سنگین.
۲. گرانمایه.
۳. استوار.
۱. (زیستشناسی) مادهای چسبناک که از تنۀ بعضی درختان خارج و در روی پوست درخت منعقد میگردد و یا بهطور مصنوعی ساخته میشود؛ صمغ.
۲. لاستیک روکش چرخ اتومبیل و سایر وسایل نقلیه. معنی اسم رزین در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین
۲. بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور
۳. گرانمایه
معنی اسم رزین در دیکشنری فارسی به انگلیسی : gum, resin, rosin
معنی اسم رزین در دیکشنری فارسی به عربی : راتنج , مطاط