معنی اسم سالار در فرهنگ نامها : (تلفظ: sālār) سردار سپاه ، فرمانده لشکر ؛ (در قدیم) حاکم ، والی ، شاه ، رهبر ، قائد ؛ (در گفتگو) دارای صفات ممتاز و برجسته در نوع خود .
معنی اسم سالار در لغتنامه دهخدا : سالار. (اِخ ) لقب هرمز پادشاه اشکانی . (مفاتیح ).
سالار. (اِخ ) (.... گرد) ابن میرانشاه از امرای قرن هفتم بسال
658 هَ . ق . بدست پهلوان محمد نهی از امرای ملک شمس الدین کرت کشته شد. سالار نبیره ، و پدرش میرانشاه داماد ملک شاهنشاه امیرمحلی شهر مستنک از توابع گرمسیر مکران بودند. رجوع به تاریخ ن
سالار. (اِخ ) سلار. ابن عبدالعزیز دیلمی از فقها و ادبای شیعی در قرن پنجم مکنی به ابوالعلی و شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بود و در غسل او شرکت داشت . او راست : کتاب المراسم العلویه و الاحکام النبویه . المقنع فی الذهب ، التقریب فی اصول الفقه ، المراسم فی الفقه ، الرد عل
سالار. (اِخ ) (پل ...) موضعی به قرب هرات ، و آن میان پل مالان و آب مرغاب است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج
4 ص
145 و
249 و
581 شود.
سالار. (اِ) در پهلوی و در پازند «سالار» (نیبرگ
286)، ارمنی «سلر» . همریشه و هم معنی سردار. و در این کلمه دال افتاده و «را» به «لام »بدل شده . (هوبشمان
692). از سال + آر (آورنده ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). اتر
منبع : معنی سالار در فرهنگ دهخدا معنی اسم سالار در فرهنگ فارسی معین : [ په . ] (اِمر.) سردار، سپهسالار.
(ص مر.) 1 - سالخورده . 2 - کهن .
معنی اسم سالار در فرهنگ فارسی عمید : ۱. [عامیانه] دارای ویژگیهای ممتاز؛ برجسته.
۲. (اسم) بزرگ و مهتر قوم.
۳. (اسم) بزرگ و پیشرو قافله یا لشکر؛ سردار.
۴. (اسم، صفت) (کشاورزی) [قدیمی] دهقان آگاه و کاردیده که به امر آبیاری، وجین کردن و کود دادن زمین رسیدگی کند.
〈 سالار بار: [قدیمی] رئیس دربار؛ رئیس تشریفات.
معنی اسم سالار در فرهنگ مترادف متضاد : ۱. باشلیق، سپهسالار، سردار، فرمانده
۲. پیر، ریشسفید، کهنسال، مسن
۳. رئیس، سرور، شاه
۴. بزرگ، مهتر
۵. رهبر
۶. ممتاز، برجسته، عالی
معنی اسم سالار در دیکشنری فارسی به انگلیسی : arch _, captain, chief, chieftain, dean, elder, father figure, head, headman, prince, raja, rajah, sage, sheik, sheikh, worthy