معنی اسم ملک در لغتنامه دهخدا : ملک . [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن ولی زن را از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیک سرشتن آرد. (المصادر زوزنی ): ملک العجین ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت خمیر گردید. (ناظم الا
ملک . [ م َ
/ م ِ
/ م ُ
/ م َ ل َ ] (ع اِ) آبخور و چراگاه و شتر با چاه که بکنند و بگذارند در وادی . (منتهی الارب ): ما له فی الوادی ملک ؛ یعنی مر او را در وادی آبخور و چراگاه
ملک . [ م َ
/ م ُ ] (ع اِ) لاذهبن فاما ملک و اما هلک ؛ یعنی هرآینه می روم یا بزرگی و عظمت است در آن و یا هلاکت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ملک . [ م َ ل َ ] (ع اِ) فرشته . ج ، ملائکة. املاک . (مهذب الاسماء). فرشته . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرشته . ج ، ملائکة. ملائک . (ناظم الاطباء). سروش . فرشته . فریشته . فرسته . روح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جسم لطیف نورانی که به اشکال گوناگون متشکل می
ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای صفات الهی . خدای تعالی . خدای متعال . ملک العرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: وز تو بپذیراد ملک هرچه بدادی
وز کید جهان حافظ تو باد جهاندار.
منوچهری .
ز جاه صاحب عادل ملک بگر
منبع : معنی ملک در فرهنگ دهخدا معنی اسم ملک در واژهنامه آزاد : (مُلک) سرزمین
(مِلک) زمین - خانه
پادشاه
مُلک، پادشاهی، سرزمین.
معنی اسم ملک در فرهنگ فارسی معین : (مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) فرشته . ج . ملایک ، ملایکه .
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) پادشاه ، صاحب ملک . ج . ملوک .
(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پادشاهی . 2 - بزرگی ، عظمت .
(مِ) [ ع . ] 1 - (اِ.) آنچه در تصرف شخص باشد. 2 - زمین متعلق به شخص .
معنی اسم ملک در فرهنگ فارسی عمید : فرشته.
۱. خداوند.
۲. دارای قدرت و سلطه؛ پادشاه.
آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد؛ زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد.
۱. خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود.
۲. ریشههای کنار ناخن.
۱. سرزمین؛ مملکت.
۲. (اسم مصدر) پادشاهی.
۳. شصتوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه؛ ساعة؛ منجیة؛ واقیة؛ مانعة؛ تبارک.
۴. [مقابلِ ملکوت] جهان محسوسات؛ عالم شهادت.
معنی اسم ملک در فرهنگ مترادف متضاد : پری، جبرئیل، سروش، فرشته
۱. ثروت، دارایی، مال
۲. ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع
۱. خداوند
۲. امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار
۳. صاحب ≠ رعیت
۱. خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت
۲. استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی
۳. احتشام، بزرگی، عظمت
۴. جهانظاهر، عالم سفلی
معنی اسم ملک در فرهنگ سره : فرشته
معنی اسم ملک در دیکشنری فارسی به انگلیسی : angel, estate, land, prince, property, real estate, state
معنی اسم ملک در دیکشنری فارسی به عربی : ارض , سيادة , عقار
معنی اسم ملک در دیکشنری فارسی به ترکی : kral, mülk
معنی اسم ملک در دیکشنری عربی به فارسی : پادشاه , شاه , شهريار , سلطان , ملکه , ليره زر , با اقتدار , داراي قدرت عاليه